نقد کاربرد واژه بنیادگرایی اسلامی یا رادیکالیسم اسلامی
نقد کاربرد واژه بنیادگرایی اسلامی یا رادیکالیسم اسلامی
البته صرفا به نقد این واژه ها بسنده نخواهد شد و واژه جایگزین مناسب مبری از انتقادات وارده به واژه های فوق الذکر ارائه خواهد شد،یعنی اسلام گرایی.
بنیاد گرایی اسلامی عنوانی است که در میان جریان های سیاسی و فکری برای جریان سیاسی و فکری اسلام بکار رفته است. واژه هایی چون اسلام گرایی، بیداری اسلامی، رادیکالیسم اسلامی و اسلام سیاسی نیز کاربرد فراوانی دارند و همگی به جریان مذکور بر می گردند اما از این میان این واژه ها و دال های اسلام گرایی و اسلام سیاسی واژگان مناسب تری برای توصیف ونام گذاری کلان جریان بیداری اسلامی معاصر می باشند .
بنیادگرایی یا رادیکالیسم اسلامی و در عبارت دیگر اسلام سیاسی یا رخداد اسلام گرایی اصطلاحاتی جدید(مدرن) هستند و به دنیای مدرن تعلق دارند. پیش از غلبه و سیطره مدرنیسم غربی و سیطره ی آموزه سکولاریسم در جهان، چنین اصطلاحاتی کاربرد نداشته است. در جهان اسلام بر اساس تلقی سنتی، اسلام دینی جامع تلقی شده و شامل مباحث سیاسی نیز دانسته می شود و بر این اساس نیازی به توصیف مجدد و تقید اسلام به قید سیاسی نبوده است اما؛ با تهاجم همه جانبه غرب به جهان اسلام و شکل گیری مقاومت اسلامی در برابر آن و سعی در رد نمودن آموزه های مدرنیسم غربی خاصه سکولاریسم و تلاش احیاگران مسلمان برای احیای تمدن اسلامی وبازگرداندن اسلام به عرصه زندگی سیاسی؛ غربیان برای نابهنجار و ارتجاعی نشان دادن آن از واژگانی چون «بنیادگرایی و رادیکالیسم اسلامی» استفاده کردند. کاربرد اصطلاح «اسلام سیاسی» نیز محصول چنین تلاشی بوده است. چرا که از دیدگاه مدرنیسم غربی دین از سیاست جدا بوده و در نتیجه هر گونه حضور و دخالت دین در عرصه سیاسی امری نا بهنجار، منفی و ارتجاعی تلقی می شد.
البته این نکته نیز حائز اهمیت است که بار معنایی واژگان بنیادگرایی، رادیکالیسم، اسلام گرایی واسلام سیاسی متفاوت است. دال هایی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم در زمینه فرهنگ غربی عمدتاً بار معنایی منفی یافته اند. اما واژگان اسلام سیاسی واسلام گرایی دال هایی نسبتاً خنثی و فاقد بار منفی اند و شاهدیم امروزه و در دهه های اخیر اصطلاحاتی رایج و متعارف گشته اند و همچنین واژگان اسلام گرایی و اسلام سیاسی بر خلاف مفاهیمی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم بیانگر کلیت ماهیت حرکت اسلامی معاصر می باشند و جامعیت بیشتری دارند.
علاوه بر این واژه های اسلام گرایی و اسلام سیاسی نسبت به واژه های رادیکالیسم و بنیادگرایی شفاف تر و خالی تر از ابهام می باشند چنان که در مورد «رادیکالیسم» شاهدیم دکتر موثقی از محققان برجسته عرصه جنبش های اسلامی در تحلیل و طبقه بندی جنبش های اسلامی، رادیکالیسم را در برابر بنیاد گرایی اسلامی به کار برده است همراه با معنی نسبتاً مثبت وی این جریان را عقل گرا دانسته و سید جمال الدین اسدآبادی را مهم ترین نماینده آن می داند اما در برخی متون این واژه همراه با باری منفی کاربرد یافته و متضمن معنایی منفی است؛ در مورد واژه بنیاد گرایی این مسئله بسیار بغرنج تراست و در کاربرد اولیه آن شاهدیم تمامی اسلام گرایان و کل جریان اسلام گرایی، بنیاد گرا خوانده می شوند که این امر ناشی از کاربرد اولیه این واژه در غرب است که به پروتستان های انجیلی بر می گردد که در برابر مدرنیسم بازگشت به اصول مسیحی را خواستار بودند.
این امر از آن سو است که در منظر غربیان هر جریانی که از بازگشت دین به عرصه سیاسی سخن بگوید، بنیادگرا محسوب می شود از جمله در کتاب هرایردکمیجان شاهد این امر هستیم حال آنکه در کاربرد دیگر بنیادگرایی اطلاق آن بر جریان عقل گریز و متصلب اسلام گرایی مدنظر می باشد که در اثر دکتر موثقی شاهد آن هستیم و اینکه بنیادگرایی منفی دربرابر رادیکالیسم مثبت قرار می گیرد و این به هم ریختگی واژگان جز نتایج منفی برای اسلام گرایان در پی نداشته چرا که وقتی از اسلام گرایی تحت عنوان بنیادگرایی یا رادیکالیسم صحبت به میان می آید فوراً ذهن متوجه معنای منفی آن می گردد که نمودهای بارز آن در جهان جریان های وهابیت و یا القاعده و طالبان و از این قبیل می باشد.
همچنین این تناقض در کاربرد واژه بنیادگرایی را از راه دیگری نیز می توان درک کرد و آن بحثی است که دکتر احمدی از دیگر محققان برجسته جنبش های اسلامی در گفتگویی با عنوان ناکام در ستیز با تاریخ مطرح می کنند و در طی آن می توان گفت ایشان هر رجوعی به بنیادها را بنیادگرایی نمی دانند و رجوع به بنیادها با تفسیری خاص و ویژه که به همراه خود انتقال آن بنیادها به شرایط مدرن را در پی دارد را بنیادگرایی می دانند پس فردی را که رجوع به بنیادها کرده اما دنیای مدرن را نفی نکند بنیادگرا نیست ؛ ایشان این دسته افراد را نوگرایان می نامند و در ادامه مرز شفافی میان نوگرایان و بنیادگرایان قائل نیستند و این دو را دو سر یک طیف می دانند؛ (از کمتر بنیادگرا گرفته تا بیشتر بنیادگرا) که معنایی سیال و متغیر به بنیاد گرایی می دهد .
و همانطور که آمد چون منشا واژه بنیادگرایی[1] و رادیکالیسم[2]، غربی می باشد و برای عمده اندیشمندان و افراد بویژه اندیشمندان غربی دارای بار معنایی خاصی هستند، همچنین در مباحث علوم سیاسی نیز بار معنایی خاصی برآن ها مترتب هست که با بیداری اسلامی چندان سازگار نیست، به افرادی که در این عرصه فعالیت می کنند توصیه می شود از کاربرد واژه های "بنیاد گرایی اسلامی" و "رادیکالیسم اسلامی" برای نامیدن حرکت ها و جریان های سیاسی اسلامی خودداری کرده و واژه ی "اسلامی گرایی" را به کار برند.
پينوشتها:
کارشناس ارشد علوم سیاسی *
[1] - کلمهی بنیادگرایی برگرفته از کلمهی لاتینی fundamentum به معنای شالوده و اساس است. بنیادگرایی یک اصطلاح قدیمی است که در گذشته در مورد متعصبین مذهبی، بخصوص آن دسته از مسیحیانی که حاضر به پذیرفتن هیچگونه تعبیر و تفسیر و انحرافی در کتاب مقدس نیستند، به کار میرفت. و ایدئولوژی سیاسی مبتنی بر سیاسی کردن دین با هدف استقرار بخشیدن حاکمیت خدا بر نظام دنیوی است. اصطلاحا بنیادگرا به کسی اطلاق میشود که معتقد به معنای تحتاللفظی و کلمه به کلمهی محتوای کتاب مقدس است و خود را مقید به تفسیر آن نمیداند.
[2] - رادیکال (تندرو) RADICALE و رادیکالیسم (تندروی) RADICALESME که از واژه یونانی رادیکس Radix به معنای «ریشه» گرفته شده، صفتی است برای همۀ نظرها و روشهایی که خواهان دگرگونی بنیادی و فوری در نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موجود هستند.
رادیکالیسم، بیشتر برای توصیف فکر و عمل سیاسی چپ افراطی به کار میرود، گرچه جامعهشناسان آمریکایی از رادیکالیسم راست نیز سخن به میان آوردهاند، یعنی گروهها و گرایشهایی که با محافظهکاری سنّتی و احترام به حقوق فردی مخالف هستند.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :msmostafavi
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}